نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





عشق

عشق ؛چه زیبا بود اگر با تو بود

عشق ؛چه زیبا بود اگر فقط یکبار، فقط یکبار در چشمانت نشانی از آن می دیدم

عشق ؛چه زیبا بود اگر تنها قلبت برای من میتپید

عشق ؛چه زیبا بود اگر دستانت گرمی میداد به دستانم

عشق ؛چه زیبا بود اگر طنین صدای زیبایت در گوشم یک بار دیگر می پیچید

عشق ؛چه زیبا بود اگر مثل قدیم یک بار به لبانت دوستت دارم را می آوردی

عشق ؛چه زیبا بود اگر من را لایق دیدن چشمانت میدانستی

عشق ؛چه زیبا بود اگر فقط من بودم و تو بودی و دیگر خدا


[+] نوشته شده توسط atiyeh در 1:0 AM | |







دفتر عشـــق كه بسته شـد
دیـدم منــم تــموم شــــــــــــــــــــــــدم
خونـم حـلال ولـی بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدون
به پایه تو حــروم شــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
اونیكه عاشـق شده بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــود
بد جوری تو كار تو مونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
برای فاتحه بهــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
حالا باید فاتحه خونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
تــــموم وســـعت دلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو
بـه نـام تـو سنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد زدم
غــرور لعنتی میگفـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
بازی عشـــــقو بلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
از تــــو گــــله نمیكنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
از دســـت قــــلبم شاكیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
چــرا گذشتـــم از خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــودم
چــــــــراغ ره تـاریكــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیم
دوسـت ندارم چشمای مـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن
فردا بـه آفتاب وا بشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه
چه خوب میشه تصمیم تــــــــــــــــــــــــــــــــو
آخـر مـاجرا بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــشه
دسـت و دلت نلــــــــــــــــــــــــرزه
بزن تیر خـــــــــــــــــلاص رو
ازاون كه عاشقـــت بود
بشنواین التماس رو
ــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــ
ـــــــــــ
ـــــــ
__
_


[+] نوشته شده توسط atiyeh در 2:43 AM | |







بغلم کن

بغلم کن بغلم کن
که بیام تو فکر تو
نفسی تازه کنم
در هوای شعر تو
بغلم کن بغلم کن
که بیام تو قلب تو
یه گل دوست دارم
بچینم از لب تو
منو در قالب شعر
گاهی وقتا غزلم کن
شعر بارونی بگو
زیر بارون بغلم کن
بغلم کن که وفا
رو کنه به آدما
شهر مون غیرتی شه
پشت کنه به بیوفا
بغلم کن که نگات
نره از خاطر و یاد
عشق پاک من و تو
نشه بازیچه ی باد
منو در قالب شعر
گاهی وقتا غزلم کن
شعر ِ بارونی بگو
زیر بارون بغلم کن
بغلم کن بغلم کن
که دلم بی تابه
جامو باز کن تو دلت
که چشام بیخوابه
اگه تلخم تو جدایی
بیا مثل عسلم کن
عاشقی از دور نمیشه
بیا اینجا بغلم کن


[+] نوشته شده توسط atiyeh در 2:38 AM | |







سخت ترین کار دنیا

سخت ترین کار دنیا بی محلی کردن به کسی ست که...

که با تمام وجود دوستت دارد


[+] نوشته شده توسط atiyeh در 2:2 AM | |







چرا نباید در پمپ بنزین با موبایل حرف بزنیم؟

من نشنیدم که توی ایران قانونی باشه در خصوص حرف نزدن با موبایل توی پمپ بنزین..... ولی گویا توی کشورهای دیگه این قانون هست. حالا دلیلش :

مواد لازم برای این آزمایش:
1 عدد ماهیتابه، 3 قطعه ی کوچک فلزی مثل شکل، 1 ورق فویل، 1 عدد موبایل، مقداری نفت یا بنزین
.
.
.
اون سه قطعه ی فلزی رو به شکل L خم کنین و در ماهیتابه بذارین:
 
چرا نباید توی
پمپ بنزین با موبایل حرف زد؟ (+عکس) www.taknaz.ir
 
به این شکل:
چرا نباید توی
پمپ بنزین با موبایل حرف زد؟ (+عکس) www.taknaz.ir
 
ورقه ی آلومینیومی (فویل) رو مچاله کنین و روی این قطعات بذارین:
چرا نباید توی پمپ بنزین با موبایل حرف زد؟ (+عکس) www.taknaz.ir
 
 
حالا با گوشیتون در نزدیکی ماهیتابه به یکی از دوستانتون زنگ بزنین، مهم نیست کی باشه، مهم اینه که زنگ بزنین!
چرا نباید توی پمپ بنزین با موبایل حرف زد؟ (+عکس) www.taknaz.ir
 
کمی صبور باشین، بالاخره اتفاق خواهد افتاد:
چرا نباید توی پمپ بنزین با موبایل حرف زد؟ (+عکس) www.taknaz.ir
 
 
 
 
چرا نباید توی پمپ بنزین با موبایل حرف زد؟ (+عکس)
www.taknaz.ir
 
 
 
 
تعجب کردین؟!
یادتون باشه ای آزمایش رو در محلی امن انجام بدین، و دفعه ی دیگه که به پمپ بنزین رفتین، گوشیتون رو خاموش کنین بخصوص موقع پر کردن باک!!!

[+] نوشته شده توسط atiyeh در 11:58 PM | |







دانشجو چیست؟


طنز دانشجو


موجودی است بیکار که 4 سال از عمر خود را به شکل خودجوش هدر میدهد و حتی برای این کار در ازمونی به نام کنکور شرکت کرده و خود را به اب و اتش میزند. قوت غالب این موجود سیب زمینی و تخم مرغ میباشد. از فعالیت های روزانه وی میتوان به پرسه زدن در محوطه دانشکده،‌تیکه انداختن به استاد، رفتن به فیس بوک با وایرلس دانشگاه به هر بدبختی که شده،خوابیدن،و خیره شدن به جزوه ی استاد برای دقایقی و سپس دور انداختن آن اشاره کرد.

این موجود به شدت علاقه مند است که وی را مهندس و دکتر صدا کنند و از شنیدن این لغات حس وصف ناپذیری به وی دست میدهد. اگر همه شرایط مهیا باشد این موجود 10 روز یکبار به یاد حمام رفتن میفتد و خود را گربه شور میکند.( البته این موضوع بیشتر در مورد گونه ی نر مشاهده شده است )

با این که نام این موجود دانشجو است ،‌اما مشخص نیست چرا به این نام خوانده میشود زیرا رابطه این موجود با دانش شبیه به رابطه اب با اتش است! از مصادیق این موضوع میتوان به استفاده از جزوات برای ایجاد دم کنی قابلمه ماکارونی ، به عنوان زیر قابلمه ای برای جلوگیری از سوختن فرش و همچنین به عنوان دستگیره برای بلند کردن اشیا داغ و ... اشاره کرد.

زیستگاه او منطقه ی حفاظت شده ای به نام خوابگاست که این موجودات به صورت دسته های 4 تایی،8 تایی و حتی 12 تایی درامده و در مساحتی که کمی باز تر از فضای قبر است به زندگی ادامه میدهند.

آندسته از این موجودات که تمایل به بقا بیشتر دارند در سال چهارم برای شرکت در آزمونی دیگر به نام ارشد خود را اماده میکنند و قصد دارند درس هایی که در طول 3 سال نخوانده اند در طول 3 ماه بخوانند تا 2 سال دیگر به این زندگی بی زحمت و راحت ادامه دهند. این موجودات که تا دیروز طنین صدایشان در راهرو خوابگاه گوش فیل را کر میکرد،‌در این سال با شنیدن صدای دمپایی یک دانشجو در راهرو سریعا از اتاق خارج شده و این جمله را بر زبان میاورند :" ای بابا ارشد داریم یواش تر ! " .

پس از گذشت 4 سال این موجودات مدرکی میگیرند که برای استفاده از آن نیاز به وسیله ای به نام کوزه است . نحوه عملکرد این وسیله به این صورت است که مدرک را دم آن میگذارند و آبش را میخورند! اندسته که به ارشد وارد شده و مدرک ارشد میگیرند آب بیشتری میتوانند از کوزه بخورند!

نسل این موجودات نه تنها رو به نابودی نیست بلکه هر روز بر تعداد آن ها افزوده میشود . بیشترین تراکم آنها در منطقه ای از خاور میانه به نام ایران مشاهده میشود که از هر 2 نفر 3 نفر آنها دانشجوست!


[+] نوشته شده توسط atiyeh در 11:55 PM | |







عاشقانه

 

دوســــتت دارم هدیه ایست که هر قلبی فــــهم گرفتنش رو نداره قیمتی داره که هر کسی تــــوان پرداختش رو نداره
جمله کوتاهیست که هر کسی لــــیاقت شنیدنش رو نداره...

.

.

.

عاشق جمله هایی ام که وقتی میخونی

یه نفس عمیق پشتش میکشی ... و تو یه ثانیه یه دنیا خاطره میاد جلو چشمات

.

.

.

وقتی زنی عــاشـق میشود،
دستــِـ خـودش نیست؛
بــا صـدای آرام صـحـبـتــ میکند
عـشـوه هـایـش بـیـشـتــر میشود
حـسـادت زنــانــه میکند چـون نمیخواهد کـسی حـتـی بـــه عـشـقـش نـگاه کـنـد،
هـمـیـشــه میگویـــد تــــو مــال مــن هـسـتـی!
دوست دارد عشقش، از پشت دستانش را دور بـدنـش حـلـقـه کند، گـردنش را بـبوسـد
چشمانش خــُـمـار میشود.
به آرامی گـوشـه ی لـبـش را گـــاز میگیرد
صدایش میلرزد، زیر لب میگوید دوستـتــ دارم !
زن میداند کــه وجودش با عشق کامل تر میشود
و
بــا بــوســـه ای عاشقانــه بــه اوج آرامــش میرسد.

.

.

.

دوست داشتن یعنــــی:
اونی که اگه صــــــد دفعه هم ناراحتــــش کنی.....
هربار میـــــــگه این دفعه آخـــــریه که می بخشــــــمت.....
و بازم با اخـــــم میاد توی بغــــــلت..

.

.

.

روزگاری خواهد رسید همچنان که در آغوش دیگری خفته ای ، به یاد من ستاره ها را خواهی شمرد تا آرام شوی ...
دلت هوایم را خواهد کرد ...
به یاد خواهی آورد باهم بودن هایمان را ...
به یاد خواهی آورد خنده هایم را ...
به یاد خواهی آورد اشک هایم را ...
به یاد خواهی آورد آغوشم را ...
مطمئنم در آن لحظه در دلت می گویی : من آغوشت را می خواهم ..

.

.

.

وقتی يه دختر به خاطر يه پسر اشک ميريزه يعنيیواقعا عاشقشه
اما وقتي يه پسر به خاطر يه دختر اشک ميريزه يعنی هيچوقت ديگه نميتونه دختر ديگه ای رو مثل اون دوست داشته باشه!

.

.

.

گاهــی باید نباشــی ... تا بفهمــی نبودنت واسه کی مهمه ...
؟! اونوقته که میفهمی بایــد همیشه نبـــــــــاشی

.

.

.

دوست داشتنی ترين رابطه ها
رابطه هاي دوطرفه اند
يعنی هردو ميكوشند براي ادامه دار شدنش
هردو خطر ميكنند
هردو وقت ميگذارند
هردو هزينه ميكنند
هردو براي يک لحظه بيشتر در كنار هم بودن با زمان هم ميجنگند

.

.

.

بعضی وقتا آدما الماسی تو دست دارن بعد چشمشون به یه گردویی میفته دولا میشن که گردو رو بر دارن الماس میفته تو شیب زمین قل میخوره و تو چاهی میفته .

میدونی چی میمونه ؟؟

یه آدم..

یه گردوی پوک..

و یه دنیا حسرت...


[+] نوشته شده توسط atiyeh در 3:15 PM | |







فقر

روزی يک مرد ثروتمند، پسر بچه كوچكش را به يک ده برد تا به او نشان دهد مردمی كه در آنجا زندگی میكنند چقدر

فقير هستند. آنها يک روز و يک شب را در خانه محقر يک روستایی به سر بردند.

در راه بازگشت و در پايان سفر، مرد از پسرش پرسيد: نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟

پسر پاسخ داد: عالی بود پدر!

پدر پرسيد: آيا به زندگی آنها توجه كردی؟

پسر پاسخ داد: فكر میكنم!

پدر پرسيد: چه چيزی از اين سفر ياد گرفتی؟

پسر كمی انديشيد و بعد به آرامي گفت: فهميدم كه ما در خانه يک سگ داريم و آنها چهار تا. ما در حياط مان

فانوسهای تزئينی داريم و آنها ستارگان را دارند. حياط ما به ديوارهايش محدود میشود اما باغ آنها بی انتهاست!

در پايان حرفهای پسر، زبان مرد بند آمده بود.

پسر اضافه كرد: متشكرم پدر كه به من نشان دادی ما واقعا چقدر فقير هستيم!


[+] نوشته شده توسط atiyeh در 3:59 AM | |







داستان کشیش و رماتیسم

 

کشیشی در اتوبوس نشسته بود که یک ولگرد مست و لایعقل سوار شد و کنار او نشست

مردک روزنامه ای باز کرد و مشغول خواندن شد و بعد از مدتی از کشیش پرسید

پدر روحانی روماتیسم از چی ایجاد میشود؟

کشیش هم موعظه را شروع کرد و گفت روماتیسم حاصل مستی و میگساری و بی بند و باری است

مردک با حالت منفعل دوباره سرش گرم روزنامه خودش شد

بعد کشیش از او پرسید تو حالا چند وقت است که روماتیسم داری؟

مردک گفت من روماتیسم ندارم

اینجا نوشته است پاپ اعظم دچار روماتیسم بدی است

نکته:

پیش از پاسخ دادن مطمئن شوید سئوال را به خوبی متوجه شده اید و جواب آنرا می دانید !


[+] نوشته شده توسط atiyeh در 3:45 AM | |







ایمان

مرد جوان مسيحی ای كه مربی شنا و دارنده چندين مدال المپيک بود ، به خدا اعتقادی نداشت. او چيزهایی را كه درباره خدا و مذهب میشنيد مسخره میكرد.
شبی مرد جوان به استخر سرپوشيده آموزشگاهش رفت. چراغ خاموش بود ولی ماه روشن بود و همين برای شنا كافی بود.
مرد جوان به بالاترين نقطه تخته شنا رفت و دستانش را باز كرد تا درون استخر شيرجه برود.
ناگهان، سايه بدنش را همچون صليبی روی ديوار مشاهده كرد. احساس عجيبی تمام وجودش را فرا گرفت. از پله ها پايين آمد و به سمت كليد برق رفت و چراغ را روشن كرد.
.

.

آب استخر براي تعمير خالی شده بود!


[+] نوشته شده توسط atiyeh در 3:31 AM | |



صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد