نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





DoOsTi

DoOsTi TeKRaRe DoOseT DaRaM NisT...!

DoOsTi faHMiDaNe NaGofTaNiHaYe Ka30Ye Ke DoOsesH DaRi


[+] نوشته شده توسط atiyeh در 2:45 AM | |







دوشت دایم

عشقم ، امیدم ، آرزوم ، زندگیم ، عمرم ، دینم ، دنیام ، نفسم ، حواسم ، فکرم ، ذکرم ، خیالم ، جسمم ، روحم ، جونم ، خونم ، قلبم ، وجودم ، بودم ، نبودم ، هستیم ، نیستیم ، دوستیم ، مستیم ،

فقط تویی ، تو ...

دوشت دایم


[+] نوشته شده توسط atiyeh در 1:22 AM | |







tafavote eshgh o dust dashtan

Eshgh yek faribe bozorg ast va dust dashtan yek sedaghat rastin,bi enteha va motlagh

Eshgh dar darya ghargh shodan ast va dust dashtan dar darya shena kardan

Eshgh zibaei haye delkhah ra dar mashugh padid miavarad va dust dashtan zibaei haye delkhah ra dar dust mibinad va miyabad

Eshgh har che miyabad kohnetar mishavad vali dust dashtan har che miyabad paydartar va moassertar mishavad

Pas  Duset Daram


[+] نوشته شده توسط atiyeh در 1:20 AM | |







پروردگارا :

آنکه در تنهاترین تنهاییم ، تنهای تنهایم گذاشت ،

خواهشی دارم که : در تنهاترین تنهاییش تنهای تنهایش نذار

.

.

.

بخاطر خاطره هایت خاطرت در خاطرم خاطره انگیز ترین خاطره هاست

.

.

.

من از عمرم چه فهمیدم؟

نفهمیدم چه فهمیدم ،

همان اندازه فهمیدم که فهمیدم نفهمیدم

.

.

.

ناز چشمان نازت نازنین ناز آفرید

ناز داری ، ناز نکن ، نازت بنازم نازنین

.

.

.

بند بنده دله بنده به بند بنده دلت بنده دلبند بنده

.

.

.

به اندازه ی دیوونه های یه دیوونه خونه ، دیوونه ی دیوونگییاتم دیوونه

 


[+] نوشته شده توسط atiyeh در 1:6 AM | |







نامه نانوشته

کاغذی سفید ، قلمی آبی و دست های ناتوان من در تلاش می افتند تا چند کلامی که از اعماق وجودم میجوشد را برایت بنویسم ، اما پیش از آنکه مجالی یابم کاغذ از اشک هایم پر میشود

پس بخوان نامه نانوشته را ..؟!!!


[+] نوشته شده توسط atiyeh در 1:0 AM | |







افکار بچگانه در مورد خدا

بچه که بودم فکر میکردم خدا هم مثل ماست ، شکل من ، تو ، ما ، همه

او نیز موجودی دو پاست ،

در خیال کوچک خود فکر میکردم ؛ خدا پیرمردی ست و به دستش یک عصاست ،

حال و روز جیب هایش همیشه رو به راست

مثل آقاجان به چشمش عینکی دارد بزرگ ، با کلاه و ساعتی کهنه که زنجیرش طلاست ،

گاه گاهی نسخه میپیچد طبابت میکند

مادرم میگفت : او هر دردمندی را دوا ست ،

فکر میکردم که شب ها روی یک تخت بزرگ مثل آدم ها و من در خواب های خوش رهاست ،

چند سالی گذشت از عمر من ، فهمیدم او حسابش از تمام عالم و آدم جداست ،

مهربان تر از پدر ، مادر ، شما ، آقابزرگ ، او شبیه هیچ کس نیست چون...

چون او خدا ست ...


[+] نوشته شده توسط atiyeh در 11:59 PM | |







سه چیز در زندگی پایدار نیست :

رؤیاها...

موفقیت ها...

اقبال...

سه چیز در زنگی بشریت برگشت پذیر نیست :

زمان...

گفتار...

موقعیت...

سه چیز انسان را خراب میکند :

اعتیاد...

غرور...

عصبانیت...

سه چیز انسان را میسازد :

کار سخت...

صمیمیت...

تعهد...

سه چیز در زندگی انسان ارزشمند است :

عشق...

اعتماد به نفس...

دوستان...

سه چیز در زندگی نباید از بین برود :

آرامش...

امید...

صداقت...


[+] نوشته شده توسط atiyeh در 11:58 PM | |







عشق

وقتی معلم پرسید عشق چند بخشه ، زود دستمو بردم بالا و گفتم یه بخش!

اما...

اما از وقتی تو رو شناختم فهمیدم سه بخشه :

عطش دیدن تو...

شوق با تو بودن...

و اندوه بی تو بودن...


[+] نوشته شده توسط atiyeh در 11:49 PM | |







داستان کوتاه

یه پسر و دختر کوچولو داشتن با هم بازی میکردن. پسر کوچولو یه سری تیله داشت و دختر کوچولو چند دونه شیرینی با خودش داشت.
پسر کوچولو به دختر کوچولو گفت من همه تیله هامو بهت میدم؛ تو همه شیرینیاتو به من بده.
دختر کوچولو قبول کرد. پسر کوچولو بزرگترین و قشنگترین تیله رو یواشکی واسه خودش گذاشت کنار و بقیه رو به دختر کوچولو داد.
اما دختر کوچولو همون جوری که قول داده بود تموم شیرینیاشو به پسرک داد. همون شب دختر کوچولو با آرامش تمام خوابید.
ولی پسر کوچولو نمی تونست بخوابه چون به این فکر می کرد که همونطوری که خودش بهترین تیله اشو یواشکی پنهان کرده شاید دختر کوچولو هم مثل اون یه خورده از شیرینیاشو قایم کرده و همه شیرینی ها رو بهش نداده.

نتیجه اخلاقی داستان:

"1.عذاب وجدان همیشه مال كسی ست كه صداقت ندارد،2.آرامش مال كسی ست كه صداقت دارد،3 .لذت دنیا مال كسی نیست كه با آدم صادق زندگی می كند،4.آرامش دنیا مال كسی ست كه با وجدان صادق زندگی میكند."


[+] نوشته شده توسط atiyeh در 5:9 PM | |







تلفن یه کوچولو به خدا

الو... سلام

کسی اونجا نیست؟؟؟؟؟

مگه اونجا خونه ی خدا نیست؟

 

پس چرا کسی جواب نمیده؟

 

یهو یه صدای مهربون!

 

مث اینکه صدای یه فرشته ست..

 

بله،با کی کار داری کوچولو؟

 

خدا هست؟باهاش قرارداشتم..قول داده امشب جوابمو بده

 

فرشته گفت: بگو من میشنوم

 

کودک متعجب پرسید: مگه تو خدایی؟؟؟من با خدا کار دارم

 

هر چی میخوای به من بگو قول میدم به خدا بگم

 

صدای بغض آلودش آهسته گفت یعنی خدام منو دوست

 

نداره؟؟؟؟

 

فرشته ساکت بود

 

بعد ازمکثی نه چندان طولانی: نه خدا خیلی دوستت داره

مگه کسی میتونه تو رو دوست نداشته باشه؟

 

بلور اشکی که در چشمانش حلقه زده بود با فشار بغض شکست و بر روی گونه اش غلتید و با همان

 

بغض گفت :

 

اصلا اگه نگی خدا باهام حرف بزنه گریه میکنما...

بعد از چند لحظه هیاهوی سکوت ؛
بگو زیبا بگو

 

هر آنچه راکه بر دل کوچکت سنگینی میکند بگو.. دیگر بغض امانش را بریده بود بلند بلند گریه کرد وگفت:

 

خدا جون خدای مهربون،خدای قشنگم میخواستم بهت بگم تو رو خدا نذار بزرگ شم توروخدا

 

چرا؟

 

این مخالف تقدیره!!! .چرا دوست نداری بزرگ بشی؟

 

آخه خدا من خیلی تو رو دوست دارم قد مامانم،ده تا دوستت دارم

 

اگه بزرگ شم نکنه مثل بقیه فراموشت کنم؟

 

نکنه یادم بره که یه روزی بهت زنگ زدم ؟

 

نکنه یادم بره هر شب باهات قرار داشتم؟

 

مث بقیه که بزرگ شدن و حرف منو نمیفهمن

 

مث بقیه که بزرگن و فک میکنن من الکی میگم با تو دوستم

 

مگه ما باهم دوست نیستیم؟

 

پس چرا کسی حرفمو باور نمیکنه؟

 

خدا چرا بزرگا حرفاشون سخت سخته؟

 

مگه اینطوری نمی شه باهات حرف زد؟

 

)خدا(پس از تمام شدن گریه های کودک

 

آدم ،محبوب ترین مخلوق من.. چه زود خاطراتش رو به ازای بزرگ شدن فراموش میکنه...کاش همه مث

 

تو به جای خواسته های عجیب من رو از خودم طلب میکردن تا تموم دنیا تو دستشون جامیگرفت

 

کاش همه مث تو منو برای خودم و نه برای خودخواهی شون میخواستند

 

دنیا برای تو کوچیکه

 

بیا تا برای همیشه کوچیک بمونی و هرگز بزرگ نشی

 

کودک کنار گوشی تلفن ، درحالی که لبخندبرلب داشت

در آغوش خدا به خواب فرو رفت


[+] نوشته شده توسط atiyeh در 4:57 PM | |



صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد